روی تختم ولو می شوم ... تنها صدای جیر جیر تختم است , که خسته تر از من , از بار سنگینش می نالد. و این سکوتِ تکراریِ مرگبار , که خسته ترم می کند. من خسته... سیگارم خسته... تختِ پیر خسته... من از زندگی خسته... زندگی از من خسته... خستگی امانم را بریده. سیگاری آتش میزنم که صدای سوختنش مرهم عذابم باشد. سیگارم را اسلحه ای میبینم... تیری به قلبِ سکوت... گلوله ای به بنیانِ خستگی...
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
سایت را چگونه ارزیابی میکنید؟
آمار سایت